قصهی رفتن را همه میدانیم، یا حداقل فکر میکنیم که میدانیم. هرچند که تعامل سالیان اخیر ما با متقاضیان مهاجرت، بیشتر بیانگر این بوده است که ما معمولا رفتن را یک واقعه میپنداریم. یک فرآورده که به آن متمایل میشویم و سپس به دنبال راهکارهایش میگردیم تا آن را محقق سازیم. رفتن اما نمیتواند یک فرآورده باشد، رفتن یک فرآیند بطئی و آهسته است که گام به گام در ما شکل میگیرد. آرام آرام بزرگ میشود، ریشه میدواند و ناخودآگاهمان را درگیر خود میسازد. هرچند که همیشه نیاز، به تقاضا نمی انجامد. چه بسیار کسانی که خواستند بروند و نرفتند و بالعکس آن. خواسته های ناخودآگاه همواره قرار نیست تصمیم گیرندهی نهایی روند زندگی ما باشد. خودآگاه ما این وظیفه را دارد که شرایط را بررسی کند و حکم نهایی را صادر کند. این فرآیند گاهی ممکن است، حاصل یک ماه باشد و یا سی سال پیشروی مدامِ این اندیشه که “آیا من در جای درستی ایستاده ام؟”. رفتن اما فقط قصهی خواستنِ ما نیست، خانواده، جامعه و حتی عواطف و توانمندی های خودمان، هرکدام یک مرحله است که جدیت ما برای جامه عمل پوشاندن به روئیاهایمان را می آزماید. همهی این مراحل که پشت سر گذاشته شوند، تازه غولِ مرحله پایانی سر بر می آورد که “آمدن”است. هر رفتنی را آمدنیست و اگر علیرغم همه ی مشکلات، تصمیمِ رفتن با ماست، تصمیم آمدن قطعا با ما نیست. ما میتوانیم بدون اجازهی دیگران از یک رابطه عاطفی خارج شویم، به هر شکل در نهایت از محل کارمان خداحافظی کنیم، و یا خواندن یک درس را رها کنیم. اما آمدن به این سادگی ها نیست. برای آمدن ابتدا باید کسی ما را در یک رابطه عاطفی بپذیرد، شرکتی به عنوان همکار ما را به رسمیت بشناسد و دانشگاهی ما را پذیرش کند. همه ی این مراحل دربارهی یکی از پیچیده ترین گونه های رفتن که “مهاجرت” باشد، به سخت ترین گونهی ممکن جاری و ساری است. رفتنی سخت و آمدنی سخت تر. چیزی که اما به تمامی این معضلات می افزاید، مواجهه با این مراحل همراه با بی اعتمادیست. در این مسیر همه چیز در هاله ای از شک و تردید است. سئوال ها فوران میکنند. خانواده از یک سو، جامعه از دیگر سو و در نهایت عواطفمان ما را راحت نمیگذارند. کشور مقصد، از ابتدا مبنایش را بر عدم پذیرش قرار داده است و ما یک تنه باید با همهی این بی اعتمادیها و تردیدها بجنگیم و این مراحل را قهرمان وار پشت سر بگذاریم.
بخش اصلی و تاثیرگذار در “ماندن”، همانا توسعه موفق کسب و کار شماست. اگر اوضاع کاری خوب جلو نرود، ماندن و از ابتدا یک زندگی را ساختن، بیش از حد مشکل است. ما تصمیم گرفتیم، که در غیاب موسساتی که در این بخش از فرآیند رفتن میتوانند به شما کمک کنند، راهی را برای هموطنان کارآفرین بیابیم و بسازیم.
با توجه به فاصله ارزش واحد پول ملی ما نسبت به دیگر کشورها، دیگر این ایده که از ایران برای ارتزاق و گذران زندگی تغذیه مالی بشویم، چندان عاقلانه نیست. این خلاء را ما با ارائه خدمات بنیان گذاری و توسعه کسب و کار جبران میکنیم.
سالها پیش این مسیر را برای خودمان پیمودیم و چیزی که آرزویش را داشتیم، همراهانی صادق و همدل بود که ما را راهنمایی کنند و در لحظاتی که ضعف و ترس بر ما مستولی میشود، کنارمان بایستند. ما به خواسته مان نرسیدیم. مسیرها را یک به یک رفتیم و با زحمات فراوان و با چاشنی شانس، از موانع رد شدیم. حاصل تجربه های ما، و اراده مان برای کمک به کسانی که شبیه روزهای گذشتهی خودمان بودند در قالب آژانس Fins Advisersمتبلور شد. پایمان که به آنسوی آب رسید، به سراغ بهترین ها رفتیم و آنها را نیز همراه کردیم. از آن زمان تا کنون خوشحالیم که این موسسه از زبانِ کسانی که مهمترین رفتن زندگیشان را به ما سپرده اند، پاسخگو ترین بوده ایم.
میدانیم برای شایستهی نگاه شما بودن، باید تلاش بیشتری داشته باشیم و در همین مسیر راه را خواهیم پیمود. و صد البته اعتماد شما تلاش ما را بارور میسازد، تا بارانی باشد برای بذر امید شما، که هیچ رفتنی بی امید به سرانجام مطلوب نخواهد رسید.
پایندگی از آنِ شما